می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت

هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب
 
روزی دو سه شد که بنده ننواخته‌ای
اندیشه به ذکر وی نپرداخته‌ای

زان می‌ترسم که دشمنان اندیشند
کز چشم عنایتم بینداخته‌ای
 
رونق بازار گیتی قصهٔ غم بود و بس
من فراوان داشتم زین جنس بازارم گرفت
 
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
 
عقب
بالا پایین