تو همانی که توانی بکشانی دل ما را به جهانی که دلم میخواهد

در دلِ ویرانی،
آخرین دل‌خوشی‌ام
چشمِ ویرانگرِ توست...

خسته از جنگیدن،
آخرین فرصتِ صلح
عشقِ عصیانگرِ توست

کاش غیر از من و تو، هیچکس باخبر از ما نشود
نوبتِ بازیِ ما باشد و دیگر هرگز
نوبتِ بازیِ دنیا نشود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در این سرای بی‌کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمی‌زند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دارد تمام عشق من از دست مي رود


انگيزه هاي زيستن از دست مي رود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آتش از برق نگاهت ريختي بر جان من

خواستي تا در ميان شعله ها آبم کني
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین