در حال تایپ دلنوشته یادمان خاموش| به قلم سونیا

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع RPR"
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

RPR"

گوینده آزمایشی
رمان‌خـور
نویسنده نوقلـم
مقام‌دار آزمایشی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,786
پسندها
پسندها
11,133
امتیازها
امتیازها
523
سکه
2,369

بِسْمِ نْورْ
اثر: یادمان خاموش
به قلم: SONIYA_RPR
ژانر: تراژدی


در تاریکی شب‌های بی‌پایان، سکوت سنگینی بر دل‌ها سایه می‌افکند و روحی سرگردان در جستجوی نشانه‌ای از زندگی می‌گردد. یادها، مانند برگ‌های زرد پاییزی، داستانی از عشق و غم را روایت می‌کنند. زندگی، با طعمی تلخ و شیرین، یادآور روزهایی است که پر از شور و شوق بودند. این دلنوشته، روایت‌گر سفر درون انسانی است که با حسرت به یادآوری لحظات گم‌شده‌اش می‌پردازد؛ لحظاتی که به آرامی از دستانش رفته و تنها حسرتی عمیق بر جای گذاشته‌اند.
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ایام کهن، خزان روح را به تصویر می‌کشد. سایه‌ای تنها در گوشه‌ای از خانه نشسته است، جایی که روزها و شب‌ها به آرامی در هم می‌پیچند. صدای قدم‌های یواشکی بر روی فرش قرمز کمرنگی که زمانی مملو از خنده‌های کودکانه بود، شنیده می‌شود. در کنج دل، صفحاتی از یادها ورق می‌خورند و بی‌صدا، آرام و بیمناک چشمانش در جستجوی سایه‌هایی است که دیگر باز نمی‌گردند. گاهی به یاد می‌آورد که چگونه روزها با امید و آرزوها سپری می‌شد، اما اکنون فقط حسرت و غم در دلش جا خوش کرده است. در این دنیای بی‌صدا، او به گوشه‌ای از زندگی‌اش خیره شده و در آن، تنها یادگارهای گذشته را می‌بیند. سایه‌های غمناک بر دیوارهای خانه‌اش نقش بسته‌اند و او در تلاش است تا از میان این سایه‌ها، نشانه‌ای از زندگی بیابد.
 
عقب
بالا پایین