در حال تایپ رمان در ریسمان اقیانوس | سیده نرگس مرادی خانقاه

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Nargess86
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Nargess86

نویسنده نوقلـم
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
173
پسندها
پسندها
1,406
امتیازها
امتیازها
133
سکه
424


نام رمان: در ریسمان اقیانوس.
ژانر: عاشقانه.
نویسنده: سیده نرگس مرادی خانقاه.

خلاصه:
غرق شده‌ام در اقیانوسی که هرلحظه وجودش ننگین‌تر و منفورتر می‌شود. مرا در اقیانوسی غرق کرده‌اند که در دل آن‌ها، اقیانوسی عمیق و تنگنا دیده می‌شود.
عاشق فردی بودم که روزی مرا خواهر خود خوانده بود؛ اما مرا با کولی‌باری از عشق رها کرد. باعث شد که این عشق را تا ابد به گور ببرم. مرا با احساسی تنها، تنفر و افسرده رها کرد و حالا او نیست و من با این سرنوشت بی‌لایق و سیاه، چگونه دست‌ و پنجه نرم کنم؟


شروع آغاز: 1403/10/27

مقدمه:
تو مرا آزُردی...
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت!
می‌روم از قلبت،
می‌شوم دورترین خاطره در شب‌هایت
تو به من می‌خندی
و به خود می‌گویی: باز می‌آید و می‌سوزد از این عشق.
ولی...
برنمی‌گردم، نه!
می‌روم آن‌جا که دلی به هر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد... .

(سهراب سپهری)
 
آخرین ویرایش:
نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
(فصل اول)

- خر نشو هیما! آرمان عاشقت شده. بیا با این ازدواج موافقت کن و ما رو هم راحت کن.
یک قطره اشک از لایه‌ی چشمانم غلتید و روی میز چوبی مخصوص کامپیوترم ریخت. از فردی متنفر بودم که همیشه چاپلوسی پدرم را می‌کند. آرمان فردی بود که همیشه برای به دست آوردن‌ام، خود را برای پدرم چاپلوسی کرده است. چقدر از این‌گونه آدم‌ها تنفر داشتم که خدا یکی را نصیب من کرده است.
پوزخندی زدم. من تاکنون فردی تنها و بی‌یاور بودم که همیشه مجبور بود با تنهایی‌هایش بجنگد تا بلکه آن‌ها را کنار بزند. ناگهان نمی‌دانم چه شد که با انگشت‌هایم شروع به ضرب گرفتن روی میز شدم که باعث شد عصبی شود و بگوید:
- نکن دختر!
اما من توجهی نکردم و دوباره آن کار را مجدد تکرار نمودم. ناگهان با عصبانی، خروش کرد و فریاد زد:
- میگم نکن دختر؛ روی اعصاب من بازی نکن!
از این طرز اخلاق گند و تندش، بغض عجیبی بر من دست داد و گفتم:
- بابا!
چشم‌هایش را محکم می‌بندد و انگار که داشت عصبانیت خود را پنهان می‌کرد تا بلکه بر سرم فریادی نزند، گفت:
- هیما بسه دیگه! همون سبحان رو با این کارهات دیوونه کردی که الآن مثل کوه پشتته. هردوتون مثل هم‌دیگه هستید!
مورد ملامت پدرم قرار گرفته بودم؛ حتی سبحان را مقصر اخلاق همیشگی‌ام می‌دانست. خسته بودم و خسته! دیگر توانی برای کارهایی که از نظر من موجب ملامت و سرزنش بود نداشتم. من باید این زندگی نحس را به راحتی برگزینم و از آن فقط گذر کنم.
نفس عمیقی کشیدم و با جدیت کامل گفتم:
- چرا سبحان رو وارد این قضیه می‌کنید؟ سبحان حق داره که... .
ناگهان از روی تخت برخاست که موجب شد بقیه‌ی حرفم را ادامه ندهم و با ترس به او خیره شوم. هنوز که هنوزه است از کودکی تا الآن از او خوف داشتم. از وقت‌هایی که مادرم را مورد شتم قرار داده بود. به چهره‌ی گندم‌گون‌اش خیره شدم. صورت گرد، اَبروان پیوندی و اخم کرده‌اش، چشم‌های قهوه‌ای عسلی، لبان کوچک و برجسته‌اش و موهایی که وسط سرش خالی بود و پشت‌اش موهای فراوانی وجود داشت.
- تو با همه لج کردی، حتی با من!
 
عقب
بالا پایین