در حال تایپ رمان کبودی شهر | تارا شاهوردی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Taray
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Taray

کاربر جدید
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
7
پسندها
پسندها
65
امتیازها
امتیازها
13
سکه
15
نام رمان: کبودی شهر
ژانر: معمایی، جنایی، عاشقانه
نویسنده: تارا شاهوردی
ناظر: @.Sarina.
خلاصه:
دیوانه، احمق، دیوانه، بی‌چاره، دیوانه، بیمار، دیوانه، دیوانه... .
کلماتی که هر بار شنیدنشان صدای شیونِ زمزمه‌های سرخ نشسته بر شانه‌اش را به گوش فلک می‌رساند؛ اما خودش به خوبی می‌دانست هر چیزی که باشد، دیوانه نیست. تعدادی زمزمه‌ی رنگارنگ روی شانه، وحشتی ریشه‌دار از شناخته شدن و تماشای بارش برف زمستانی، زیر آفتاب مردادماه که این حرف‌ها را نداشت. داشت؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان​
 
سن و سالش به حدی رسیده بود که بداند از برف انتظار سیاهی، از مُرده انتظار زندگی و از رویای کودکی انتظارِ تحقق داشتن، احمقانه است که اگر تحقق اتفاق می‌افتاد، احتمالاً به جای تماشای برف پوشالی از پشت پنجره‌ی اتاق دویست و نوزده، حال در تکاپوی تمرین و آمادگی برای اجرای "قوی سیاه" عزیزش بود و آرزو می‌کرد که در مسابقات بین‌المللی باله، رتبه‌‌ای شایسته‌ کسب کند؛ اما در سرزمینی چشم گشوده بود که تحقق رویای کودکی، مثل بارش برف سیاه غیرقابل وقوع بود و او هم پیرروح‌تر از عطشی برای شروع دوباره.
خیره به برف پوشالی، در کنج اتاق گرمش از جام لبریز از حسرتی که کشور دردمندش به دستش داده بود، حسرت رویای بدمزه‌ی کودکیش را می‌نوشید. آرام، غمگین و با حوصله.
- به چی زل زدی؟ یه وقت نزنه به سرت پنجره رو باز کنی. پنجره‌های این‌جا هیچ‌کدوم باز نمی‌شن فقط تلاش بیخود می‌کنی. بیا... بیا بشین شامتو آوردم.
از چه زمانی کسی وارد اتاق میشد و او نمی‌فهمید؟ در حقیقت او هم بی‌رمق‌تر از آن بود که بخواهد توانی خرج پنجره‌ای کند که به گفته‌ی مهری باز نشدنی بود. اصلا چرا باز نمی‌شد؟ آدم‌ها قرار بود از آن دایره‌ی کوچک و قطر یک وجبی‌اش فرار کنند؟ یا شاید با سقوطی عامدانه خودک*شی کنند؟
- باز نمی‌کنم. برف میاد تو سردم میشه.
پرستار نگاهی ناخوانا حواله‌ی کمرش کرد و صدایش را به گوش دیوارهای آبی رساند.
- قرصتو که خوردی باید بخوابی. حواسم هست بهت. وقتی رفتم باز نری جلوی پنجره بأیستی. بیان چک کنن می‌برنت اتاق سفیده. حالا خود دانی!
بعد از دقیقه‌های طولانی زل زدن به سفیدی برف زمزمه‌ها‌ی سیاه به صدا درآمدند: «دنبال سیاهی برف نگرد. رویای بچگیت تحققی نداره.»
ناامیدی به لبخندش زخم زد و به سمت پرستار منتظر و کلافه برگشت. مهریِ صورتی‌پوش و پر حرفی که انجام وظایفش هم با غر زدن همراه بود.
- بیا بشین دیگه. کلی کار دارم.
از پنجره‌ دل کند و روی ملحفه‌ی آبی رنگ تخت نشست. سینی استیل حاوی غذای بی‌رنگ و شل آسایشگاه و البته دو قرص نارنجی و سفید در گوشه‌اش، توسط مهری به سمتش سر داده شد.
بی‌‌میل چند قاشق از آن سوپ شور را در دهان ریخت. طعم بدمزه‌اش باعث شد دختر گرسنگی را ترجیح دهد. تا چه زمانی باید این زهر مار را به عنوان شام می‌خورد؟
- دیگه‌ نمی‌خورم. ببرش.
پرستار در این سه روز فهمیده بود دلسوزی برای دختر ساکت و آرام اتاق دویست و نوزده بی‌‌فایده است و هر چقدر هم که تلاش کند غذایی به خوردش دهد، باز هم چیز زیادی نمی‌خورد؛ البته هر کس دیگری هم با دیدن رنگ و بوی غذاهای آن آسایشگاه سیر میشد. پس اصرار اضافه‌ای نکرد.
- خیلی خب، قرص‌هات رو هم بخور.
دختر قرص‌ها را در دهانش انداخت و بلافاصله آب نوشید.
- دهنتو باز کن ببینم.
مهری بعد از وارسی دهان خالی از قرص بیمارش با خیالی راحت سینی را روی دست‌هایش گذاشت و در را هم پشت سرش بست.
بیمار مذکور به سرعت دو قرص تلخ‌مزه‌ را از فاصله‌ی حبس شده بین گونه و دندان ششمش بیرون کشید و کف دستش انداخت. قرص‌هایی که زمزمه‌های رنگارنگش را ساکت می‌کردند و او این سکوت را نمی‌‌خواست. اگر صادق باشیم به صدای زمزمه‌های هوشیار کننده‌اش نیاز داشت، وگرنه در آن آسایشگاه روانی و اتاق آبی همیشه ساکتش، از سکوت و تنهایی زیاد مثل دیگر افراد ساکن آن‌جا دیوانه میشد.
هر چند همین حالا هم بیمار خطاب میشد و هر بار شنیدنش زمزمه‌های سرخش را خون‌آلود‌تر می‌کرد؛ اما خودش خوب می‌دانست هر چیزی که باشد بیمار نیست. تعدادی زمزمه‌ی رنگی و تماشای دانه‌های برف زمستانی از پشت پنجره، در گرمای مرداد که این حرف‌ها را نداشت.
از نظرش نباید به‌خاطر مسائلی چنین پیش پا افتاده بیمار خطاب میشد؛ اما چه چیزی در این سیاره سر جایش بود؟ پس او هم می‌تونست بیمار خطاب شود و به هیچ کسی بَر نخورد.
با خمیازه‌ای که از دهانش در رفت قرص‌های کف دستش را زیر تشک تخت پنهان کرد و به امید دیدن خواب رویاهای بچگی‌اش، سرش را روی بالش گذاشت. بالشی که روی دیوار بالای سرش تابلوی کوچکی‌ نصب شده و با دست خطی خوانا مشخصات شخص درون اتاق را حامل بود:
اتاق ۲۱۹
نام بیمار: ماهور سمیعی
سن: ۲۶ سال
مبتلا به اسکیزوفرنی¹

________

1. اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی نوعی بیماری روانی است که بر نحوه تفکر، احساس و رفتار افراد تاثیر می‌گذارد. این بیماری ممکن است به توهم، هذیان و رفتار یا افکار آشفته منجر شود.
 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین