دلنوشته معشوق خاکی | حدیثه ادهم

حدیثه خانم

نویسنده نوقلم ادبیات
منتقد
ویراستار
رمان‌خـور
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
550
پسندها
پسندها
3,478
امتیازها
امتیازها
258
سکه
2,296
نام اثر: معشوق خاکی
نویسنده: حدیثه ادهم
ژانر: عاشقانه

دیباچه:
«پا به هستی چو نهادم همه هستی من
وقف دلبر شد و خود نقطه پرگار شدم»
یه ماه تو آسمونه یه ماه رو زمین
و این رویایی‌ترین شب منه...


do.php
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
به نام خدای دلم

شاید این دلتنگی آخرش جانم را بستاند. بعد از سیزده روز فراغ یک ساعت دیدار در پشت خرابه‌های شهر، کمترین چیزی بود که عایدم می‌شد.
 
آخرین ویرایش:
شاید گرفتن دستانت قفلی دارد که فقط در جاده‌های خاکی باز می‌شود.
و لم*س محاسن پرمویت، ریشی که هنوز جا نیفتاده و به اندازه کافی مرد نشانت نمی‌دهد؛ در همین کوچه پس کوچه‌هاست که امکان دارد.
 
من دل داده‌ام و پریشانم.
پریشان‌تر از موج‌موج موهایت که همراه باد می‌رقصد.
من دل داده‌ام. به چشمانی که زیر نور خورشید روشن‌تر از صبح و در تاریکی شب به سیاهی چاهی عمیق می‌مانند.
 
آخرین ویرایش:
و در این شب که به قول خودت فضایی فوق رمانتیک حاکم است؛ جایی خلوت و دور از مردم بدنگون، زیر نور ماه، انگشتانم به انگشتانت گره خورده است.
 
مثل همیشه لوس بازیت گل می‌کند.
لوس بازی که چه عرض کنم، اذیت کردن‌های شیرینت.
قاپیدن تلفن همراه از بین دستانم، هل دادنم به جلو و بلافاصله ب*غل کردنت تا نکند خدایی ناکرده به زمین بخورم؛ همه و همه فقط تو را جذاب‌تر می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
و ای خدای من!
کی فرا می‌رسد آن روزی که بدون ترس، دستت را گرفته و کل شهر را نظاره‌گر کنم.
نظاره‌گر مالک بودنم را...
 
و غرق در حسرتی می‌شوم که بیش از پیش در دلم ریشه دوانده.
به دنبال آرامش داستانت تا قاف می‌دوم.
دوستت دارم جان من!
 
کوچه پس کوچه‌های شهر!
تنها جایی که شاهد لحظات غم و شادی ماست. تنها جایی که نظاره‌گر دعواها و خوشی‌های ماست.
تنها جایی که بی‌مهابا دست‌هایم را به دلت گره می‌زنم...
 
عقب
بالا پایین