در حال تایپ دلنوشته از من، به من | فرنیا ریس

FARYS

نویسنده نوقلم ادبیات
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
51
پسندها
پسندها
621
امتیازها
امتیازها
83
سکه
586
نام اثر: از من، به من
سرشناسه: فرنیا ریس
ژانر: تراژدی
تعداد پارت: نامشخص
سال نشر: یک هزار و چهارصد چهار
منتشر شده در: انجمن کافه نویسندگان - تالار ادبیات - بخش تایپ دلنوشته.
دیباچه:
من صدایی‌ام، گیر کرده در گلوی سکوت؛
قطاری فرسوده،
که هر بار به ایستگاهِ آرامش نزدیک شد،
ترمزهایش بریدند
و بی‌صدا، فرو ریخت
در دره‌ای که سال‌هاست نامش را
تنهایی گذاشته‌ام.
این نامه‌ها،
نه اعتراف‌اند، نه رنج،
بلکه بازمانده‌های من‌اند؛
از روزهایی که خودم را جا گذاشتم
در خاطراتی که دیگر حتی به یادم نمی‌آیند.
من به خودم می‌نویسم،
برای آن تکه‌ای از من که هنوز جرئت نکرده
در آینه نگاه کند،
هنوز با صدای خودش بیگانه است
و هنوز امیدوار است که
شاید روزی بتواند، باز از نو شروع کند.
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°



do.php





نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
‌‌




پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌








شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.







‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.







‌‌
پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.








همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..







‌‌
اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..







‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○



«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
گاهی صدا از گلویم عبور نمی‌کند،
نه چون چیزی برای گفتن نیست،
که چون جایی در من،
در عمق یک راهروی متروکه،
دری به روی شنیدن بسته شده؛
با قفل‌هایی که خودم ساخته‌ام،
و کلیدهایی که دیگر یادم نیست کجا دفن شده‌اند.
آنجا،
کسی هست؛
نه زنده، نه مُرده،
فقط نشسته در تاریکی
با نگاهی که حتی سایه‌ها را هم از خودش می‌ترساند.
اگر این منم،
پس چرا حتی چشم‌هایش هم مرا انکار می‌کنند؟!
هر شب، پشت پلک‌هایی که خواب نمی‌فهمند،
با انگشتانی که از نوشتن خسته‌اند،
برای خودم می‌نویسم.
نه برای آرامش،
که برای این‌که فراموش نکنم
چطور آدم می‌تواند
میان این‌همه صدا،
خاموش شود.
این واژه‌ها،
نه فقط یک نوشته‌،
که ردّ خون خاطراتند،
تکه‌پاره‌هایی از من
که هنوز فکر می‌کنند
شاید در سطری یا نقطه‌ای،
نجات پیدا کنند.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین