دورهمی • محفل سایه‌های هراس‌انگیز شب •

والا... در زنگ زده توالت رو که باز می‌کنی با یه جیرجیر دلهره آور باز میشه و سیاهی مطلق پیش روت...
درک می‌کنم حس‌و حالتو.. من بجای خونه متروکه تو روستای متروکه بودم..بقیشو نمی‌گم چون اذیت میشم🌹مریم می‌دونه
 
درک می‌کنم حس‌و حالتو.. من بجای خونه متروکه تو روستای متروکه بودم..بقیشو نمی‌گم چون اذیت میشم🌹مریم می‌دونه
چقدر خفن... اگه اذیت میشی نگو، ولی کنجکاو شدم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: marym
والا... در زنگ زده توالت رو که باز می‌کنی با یه جیرجیر دلهره آور باز میشه و سیاهی مطلق پیش روت...
ما انقدر نترسیم تو خوابگاه بعضی شب ها که چیزای ترسناک تعریف میکنیم دیگه‌شب تنها نمیریم دست‌شویی گروهی میریم(s549)_
 
امروز ساعت چهار صبح رفتم بیرون
تو حیاطمون یه درختیaa3627_25fwiy-p-s-smi-1-20-39--2-35-داره، بعد حس کردم، نمیدونم شاید چون تاریکه ولی حس کردم یه آدم سفید پوش برعکس مثل میمون از درخت آویزون شده Lagh2 منم نه دو پا بلکه صدتا پا قرض گرفتم و الفرار
 
تاثیرات همنشینی شب با ارواحه -2-28-{}" انقد ازشون گفتیم الانها میان جلومون ظاهر میشن میگن بس کنید بابا ما انقدرها ترسناک نیستیم
 
امروز ساعت چهار صبح رفتم بیرون
تو حیاطمون یه درختیaa3627_25fwiy-p-s-smi-1-20-39--2-35-داره، بعد حس کردم، نمیدونم شاید چون تاریکه ولی حس کردم یه آدم سفید پوش برعکس مثل میمون از درخت آویزون شده Lagh2 منم نه دو پا بلکه صدتا پا قرض گرفتم و الفرار
وای چه تصویر وحشتناکی c54c27_25ndke-hanghead جن درختی
 
تاثیرات همنشینی شب با ارواحه -2-28-{}" انقد ازشون گفتیم الانها میان جلومون ظاهر میشن میگن بس کنید بابا ما انقدرها ترسناک نیستیم
نه واقعا هستن، قدیما خواهر و برادرم تعریف میکردن که نزدیک شهرمون، یه رودخونه کوچیکی هست، اونجا همیشه صدای آواز می اومده. اینا هم بچه بودن، میرفتن کنار آب بازی کنن صدای آواز رو می‌شنون، گاهی هم بینش صدای گریه می‌اومده. میگفتن نزدیک که شدیم، یه پیرزن مو حنایی انگار موهاش رو حنا گذاشته، لباس مشکی پوشیده و عصاشو دستش گرفته و یا خندیده، یا گریه کرده. می‌گفتن چهرش به قدری وحشتناک بوده که همون لحظه پا به فرار گذاشتن odat_et3d_jc_ghey
 
عقب
بالا پایین