« بسمِ اَللّهِ اَّلرَحمنِ اَلرَحیمَ »
نام اثر:
رمان خاکریز شیشهای
(با ایده از دلنوشته ای به این نام به قلم پگاه)
ژانر:
عاشقانه، اجتماعی
نویسنده کتاب:
غزاله.الــــــــــف
ناظر اثر:
@blue lady
خلاصه:
پریزاد با رد کردن درخواستِ ازدواج پسر عموی محبوبش، باعثِ کدورت بینِ اعضای خانواده و رابطهی احساسی خود میشود.
حال بعد از نامزدی ناموفقی که گمان میکرد منطقیترین تصمیم ممکن بوده؛ در تلاش برای جدایی و بهم زدنِ محرمیتش است و برای رهایی از این بند، مقابل مردی قرار میگیرد که دیگر مانند قبل شیفته و خواستارش نیست!
او در هر گامی که به سوی آزادی برمیدارد، با سایهی عشق از دست رفتهاش مواجه میشود. آیا میتواند قلبهایی که شکسته را تیمار کند؟
مقدمه:
ای که در بَرَم نیستی
شبت چگونه گذشت؟ شباهنگام به من اندیشیدی؟
کمی آه کشیدی؟
اشک در چشمت حلقه زد؛
آماده گریه شد آیا؟
زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟
که من در گوشهیِ دور از این جهان،
گم شده و بر باد رفتهام…!
جدایی همین است،
اینکه با تو باشم و با من باشی و با هم نباشیم!
جدایی همین است،
اینکه یک خانه ما را در بر گیرد
اما یک ستاره ما را در خود جا ندهد.
جدایی همین است...
اینکه قلبم اتاقی باشد،
خاموش کنندهی صداها با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی
جدایی همین است،
اینکه در درون جسمت
تورا جستجو کنم
و آوایت را در درون سخنانت جستجو کنم
وضربانِ نبضت را در میان دستانت
جستجو کنم.
جدایی همین است...
#نزار_قبانی
اخطار:
اتفاقات و شخصیتهای این داستان هیچ سنخیتی با واقعیت ندارند!
نام اثر:
رمان خاکریز شیشهای
(با ایده از دلنوشته ای به این نام به قلم پگاه)
ژانر:
عاشقانه، اجتماعی
نویسنده کتاب:
غزاله.الــــــــــف
ناظر اثر:
@blue lady
خلاصه:
پریزاد با رد کردن درخواستِ ازدواج پسر عموی محبوبش، باعثِ کدورت بینِ اعضای خانواده و رابطهی احساسی خود میشود.
حال بعد از نامزدی ناموفقی که گمان میکرد منطقیترین تصمیم ممکن بوده؛ در تلاش برای جدایی و بهم زدنِ محرمیتش است و برای رهایی از این بند، مقابل مردی قرار میگیرد که دیگر مانند قبل شیفته و خواستارش نیست!
او در هر گامی که به سوی آزادی برمیدارد، با سایهی عشق از دست رفتهاش مواجه میشود. آیا میتواند قلبهایی که شکسته را تیمار کند؟
مقدمه:
ای که در بَرَم نیستی
شبت چگونه گذشت؟ شباهنگام به من اندیشیدی؟
کمی آه کشیدی؟
اشک در چشمت حلقه زد؛
آماده گریه شد آیا؟
زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد؟
غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟
که من در گوشهیِ دور از این جهان،
گم شده و بر باد رفتهام…!
جدایی همین است،
اینکه با تو باشم و با من باشی و با هم نباشیم!
جدایی همین است،
اینکه یک خانه ما را در بر گیرد
اما یک ستاره ما را در خود جا ندهد.
جدایی همین است...
اینکه قلبم اتاقی باشد،
خاموش کنندهی صداها با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی
جدایی همین است،
اینکه در درون جسمت
تورا جستجو کنم
و آوایت را در درون سخنانت جستجو کنم
وضربانِ نبضت را در میان دستانت
جستجو کنم.
جدایی همین است...
#نزار_قبانی
اخطار:
اتفاقات و شخصیتهای این داستان هیچ سنخیتی با واقعیت ندارند!
آخرین ویرایش توسط مدیر: