کافه کتاب کتاب‌هایی که میخوانیم!

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سونی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتماد بی‌پشتوانه به اقبال و مشیت الهی و لطف خدا فایده ندارد. باید خودت دست به عمل بزنی، باید بجنگی.

کلکسیونر - جان فاولز
 
فقرای درست همان ثروتمندان وقیح‌اند منهای پول. فقر مجبورشان می‌کند غرور و خصایل خوب را در چیزهایی به جز پول جست‌وجو کنند.

کلکسیونر - جان فاولز
 
من برایت احترام قائل بودم چون به خیالم مقامت بالاتر از آن کاری بود که کردی. فکر می‌کردم مثل بقیه نیستی. ولی هیچ فرقی با بقیه نداری.

کلکسیونر - جان فاولز
 
سیلیا می‌گوید:«یه کم حسودیم شد. پدر من دائما بهم می‌گه چقدر مایه‌ی ناامیدی‌ام.»
مارکو می‌گوید:«نمی‌تونم باور کنم هیچوقت بتونی باعث ناامیدی کسی بشی.»

سیرک شبانه - ارین مورگنشترن
 
مارکو دست‌هایش را می‌گذارد روی گونه‌های سیلیا و می‌گوید:« سعی کردم. سعی کردم تو رو فراموش کنم و نتونستم. نمی‌تونم دیگه بهت فکر نکنم. نمی‌تونم خوابت رو نبینم. تو هم همین احساس رو نسبت به من داری؟»

سیرک شبانه - ارین مورگنشترن
 
این شهر پر از خاطرات ماست.

سم هستم بفرمایید - داستین تائو
 
چطور می‌تونی فکر کنی من دوستت ندارم؟ سیلیا تو همه چیز منی.

سیرک شبانه - ارین مورگنشترن
 
فرقی نمی‌کند چه اتفاقی برایت می‌افتد، دنیا راه خودش را می‌رود

سم هستم بفرمایید - داستین تائو
 
دوستش داری، نه؟»
مارکو می‌گوید:«بیشتر از هرچیزی توی دنیا.»

سیرک شبانه - ارین مورگنشترن
 
ایزابل می‌پرسد:« هیچ‌وقت دوستم داشتی؟»
مارکو اعتراف می‌کند:«نه. فکر کردم شاید بتونم، ولی...»
ایزابل سر تکان می‌دهد.
می‌گوید:«فکر کردم دوستم داشتی. با این که هیچوقت نگفتی، باز هم مطمئن بودم دوستم داشتی. نتونستم فرق چیزی رو که واقعیه با چیزی که من می‌خوام واقعی باشه تشخیص بدم.

سیرک شبانه - ارین مورگنشترن
 
عقب
بالا پایین