کافه کتاب کتاب‌هایی که میخوانیم!

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع سونی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دیگر به نوشیدن آب هایِ شور عادت کرده بود. روزی هزار بار دستش را کاسه می‌کرد و، با عطش، از دریا آب می‌نوشید و همیشه با خود می‌گفت: «بیچاره مردمی که فقط از آب‌های شیرین می‌نوشند. آب سدها و رودها که روزی تمام می‌شود.» و بعد هر چقدر فکر می‌کرد نمی‌توانست طعم آب‌های شیرین را به خاطر بیاورد. او همه‌چیز را از یاد برده بود؛ از وقتی‌که روی تخته پاره‌ای از یک قایق غرق شده شناور بود و به ساحل رسیده بود. دریا همة فکرهایش را شسته بود و خدا می‌دانست چه مدت از این فراموشی می‌گذشت. آب او را به ساحلِ سردِ دریایی سُربی آورده بود که شب‌ها نور ماه روی آب هایش می‌درخشید. او، نخستین روز، با درخشیدن خورشید بر پشتِ یک خرچنگ بزرگ از خواب بیدار شد.

آبی‌تر از آسمان / بهزاد کرم الهی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
انسانی‌که به موفقیت خو کرده گمان می‌کند تا ابد مظفر و ثروتمند می‌ماند و همۀ شکست خوردگان گمان می‌کنند تا آخر عمر کمر راست نخواهند کرد. حال آن‌که هر دو در اشتباهند در این دنیای فانی باد به سرعت جهت عوض می‌کند غم و شادی پیروزی و شکست، هیچ‌کدام ماندگار نیستند. جز صورت نامرئی، پروردگار همه‌چیز همیشه در حال تغییر است.

ملت عشق الیف / الیف شافاک
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
تانیا قبل از خودک*شی تمام ظرف‌ها را شسته بود تنها یک چیز بود که من را به گریه انداخت، انجیل رویه تختش باز بود و چپه. آن را برگرداندم و به قسمتی از متنی که زیرش خط کشیده بود خیره شدم. درباره ی زندگیه پس از مرگ بود. تانیا آدم مذهبی‌ای نبود در واقع بی خدا بود اما در لحظات آخر زندگیش که چیز دیگری برایش نمانده بود به انجیل پناه آورده بود. بر سر خاکش ایستادم فقط به خاطر اوهم که شده آرزو می‌کنم دنیایی پس از مرگ وجود داشته باشد.

کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی
خندیدیم / اسلاونکا دراکولیچ
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
او دیگر نیست اما رد پایش همه‌جا هست سماع، شعر، موسیقی، نکته، هجو عشق و جذبه... خیلی چیزها که فکر می‌کردم با بیرون رفتن شمس از زندگی‌مان نابود می‌شود مثل ستون پابرجا مانده پدرم هرجا که نگاه می‌کند او را می‌بیند شمس حق داشت‌. یکی از شیشه‌ها که شکست شیشه دیگر هم با آن تکه‌تکه شد.

ملت عشق / الیف شافاک
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
صدای اللا موقع حرف زدن با عزیز ملایم و شکننده می‌شد. خنده را که شروع می‌کرد قهقهه‌اش موج برمی‌داشت و همه جا پراکنده می‌شد، طوری که انگار نمی‌توانست از خنده سیر شود. اینها تمرین قهقهه زدن زنی بود که هیچگاه در زندگی نتوانسته بود خودش را رها کند یاد نگرفته بود به حرف دیگران گوش ندهد همیشه خودش را سرکوب و خواسته‌هایش را سانسور کرده بود.

ملت عشق / الیف شافاک
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
غمناک؟ هیچ‌چیز غمناکی نیست عزیز این دنیا همین است. می‌خورد ماهی بزرگ ماهی کوچک را ظالم مظلوم را می‌خورد برای زنده ماندن فقط یک راه هست: جنگیدن! پس چه کار باید کرد؟ نباید ماهی کوچک بود زن‌هایی مثل تو هم فقط یک راه دارند باید نشانده مردی قوی باشند آن وقت مرد از آن‌ها مراقبت می‌کند.

ملت عشق / الیف شافاک
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
زندگی من هم این جوری پاشید. تو اسم این را می‌گذاری زندگی؟ من اصلاً به این جاش فکر نمی‌کردم من آن سال‌ها روزهای خوبی داشتم هر شب یا مهمان بودیم یا مهمان داشتیم، شب می‌شد که هفتاد تا مهمان داشتیم، همه هم آدم‌های سرشناس یادتان هست که حتی یک‌بار شاه به خانه ما آمد؟ حالا می‌بینید چطور منزوی و پیر شده‌ام؟ چشم‌هام کم سو شده انگار همه جارا مه گرفته است.

سال بلوا / عباس معروفی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
همه‌اش به این فکر کردم که چرا این جور شد؟ من چرا مثل خروس جنگی‌ام؟ چرا این قدر زن‌ها بدبختند که همیشه باید انتظار بکشند؟ چطور یک ازدواج پا می‌گیرد و این مردها چقدر خودخواهند، انگار می‌خواهند جنس بنجلی را بخرند هی نگاه می‌کنند و پا پس می‌کشند. هرچه به خانه نزدیک تر می‌شدم از خودم بیشتر بدم می آمد. گفتم چرا صبر نکردم چرا به مطبش رفتم؟ ای خدا تو هم از من بیزاری؟ ای خدای عزوجل، ای مهربانی که از نامهربانی آدم‌ها دلت می‌گیرد و افسارشان را به سرشان می‌اندازی که در باتلاق فرو بروند ای خدای قهر و آشتی، چطور ممکن است روزی روزگاری من بتوانم سرت را بر دامنم بگذارم و موهات را شانه کنم؟ ای خدایی که هر چه دست نیافتنی‌تر، خداتر!

سال بلوا / عباس معروفی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
و مرگ مردن نیست: و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست! من مردگان بی‌شماری‌ را دیده‌ام که راه می‌رفتند، حرف می‌زدند، سیگار می‌کشیدند و خیس از باران انتظار تنهایی را درک می‌کردند. شعر میخواندند، می‌گریستند، قرض می‌دادند، قرض می‌گرفتند، می‌خندیدند و گریه می‌کردند از علف‌های هرز دفاع می‌کنند! از کلاغ‌ها آنان معتقدند قلع و قمع بیدهای بی‌ثمر، خیانت به تاکستان‌ها و سیب‌ها و سایه‌ها و چشم‌هاست!

شکوفه‌های گیلاس / حسین پناهی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
ونسان می‌کوشید در آن پرده‌ی نقاشی‌اش بگوید که مرگ چیز بسیار ساده‌یی‌ست به سادگی افتادن برگ پاییزی از درخت کنده شدن کمی خاک و صلیبی چوبی زمین پیرامون تا آن‌جاکه چمن گورستان کنار دیواری کوتاه به پایان می‌رسد، و خط فاصل میان زمین و آسمان می‌شود، مانند افق دریا.

شور زندگی / ایروینگ استون
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: زئوس
عقب
بالا پایین