بـرکـهبـرکـه عضو تأیید شده است.

کاربر ویژه
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,502
پسندها
پسندها
1,380
امتیازها
امتیازها
273
سکه
213
🔸🔸🔸

من کیم؟ مُرغی که بهر نَغمه در بَندش کنند

از پریدن ناامید ، از سَر بریدن بی نَصیب...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سایه‌ام را بتکانید، تکانم ندهید
لااقل کوچه‌ی بن‌بست نشانم ندهید
مدتی هست به هر بیت خودم میلرزم
از گسل‌های تنم هی هیجانم ندهید..

(نجمه زارع)
 
… پیِ تاراندن غم های جدیدم بودی
نگران من و موهای سپیدم بودی
نگران بودی ، یک مصرع غمگین بشوم
زندگی لج کند و پیرتر از این بشوم
نگران بودی اندوه تو خاکم بکند
نگران بودی سیگار هلاکم بکند
نگران بودی این فرصت ِ کم را بُکُشم
نگران بودی یک روز خودم را بُکُشم
 
آن‌قدر سنگ‌باران شده‌ام
که دیگر از سنگ نمی‌ترسم
این سنگ‌ها از چاله‌ی من برجی بلند ساخته‌اند
بلند در میان درختان بلند
سپاس از شما ای معماران
پریشانی و اندوه را نای عبور از میان این سنگ‌ها نیست
این‌جا آفتاب زودتر بر من طلوع می‌کند
و آخرین نورهای سرخوش خورشید
دیرتر غروب می‌کنند
گاهی از پنجره‌ی اتاق‌ام
نسیم شمالی به درون پرواز می‌کند
کبوتری از دستان من دانه می‌چیند
صفحات ناتمام مرا نیز
دست‌ گندم‌گون الهه‌ی شعر،
این دست آرام آسمانی تمام خواهد کرد.

- ‌آنا آخماتووا
 
به آهی گنبد خضرا بسوجم
فلک را جمله سر تا پا بسوجم
بسوجم ار نه کارم را بساجی
چه فرمائی بساجی یا بسوجم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بود درد مو و درمانم از دوست
بود وصل مو و هجرانم از دوست
اگر قصابم از تن واکره پوست
جدا هرگز نگردد جانم از دوست...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلی دیرم که بهبودش نمی‌بو
سخنها میکرم سودش نمی‌بو
به بادش میدهم نه‌‌ش میبرد باد
در آتش می‌نهم دودش نمی‌بو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نصیب کس نبی درد دل مو
که بسیاره غم بی حاصل مو
کسی بو از غم و دردم خبردار
که داره مشکلی چون مشکل مو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمی‌دانم دلم دیوانهٔ کیست
کجا آواره و در خانهٔ کیست
نمی‌دونم دل سرگشتهٔ مو
اسیر نرگس مستانهٔ کیست.

_ تاریخ امروز را به خاطر ندارم.
 
ﮔﺎه‌گاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ می‌گیرد
به خودم می‌گویم،
در دیاری که پر از دیوار است
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟
 
صبرها کردم که شاید کار آسان می‌شود
گاه انسان از صبوری‌ها پریشان می‌شود
 
من از روييدن خار سر ديوار دانستم!
كه ناكس، كس نمی‌گردد بدين بالا نشينی‌ها
 
عقب
بالا پایین