با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظاز رنج و ملال ما چه فریاد کنی
ان به که به شکر وصل را شاد کنی
از ما چه گریزی و چرا داد کنی
زان ترس که که وصل را بسی یاد کنی
فریاد
عشق را از تیغ و خنجر باک نیستعشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
عشق
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندعشق را از تیغ و خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و باد و خاک نیست
خاک
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بسآنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهی چشمی به ما کنند
گلستان
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکندگلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
چمن
گر از این منزل ویران به سوی خانه رومسرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
منزل
بمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدگر از این منزل ویران به سوی خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
میخانه
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمبمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
ک سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
یار