تو بدادم برس ای عشق که با اینهمه شوق
چاره جز آنکه به آغو*ش تو بگریزم نیست
چاره جز آنکه به آغو*ش تو بگریزم نیست
من رسیدم به ل*ب جوی وفاتو چه دانی که ما چه مرغانیم
هر نفس زیر ل*ب چه می خوانیم
من رسیدم به ل*ب جوی وفا
دیدم آن جا صنمی روح فزا
از همان دست که دادی به تو برخواهد گشترونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را