تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم…
 
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد‌ها رسید و ما هنوز آواره ایم
 
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
 
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم
ما ز دریاییم و دریا می‌رویم
 
اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شاید
که بویِ خیر ز زهدِ ریا نمی‌آید

جهانیان همه گر منعِ من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eli74
در اتاقی که بی تو قبر من است
روی تختی که جای خالی توست

چون تو گرمم نمی کنی کفنم
تو که سردت شود پتو هستم
 
مطلوب را طالب کند مغلوب را غالب کند
ای بس دعاگو را که حق کرد از کرم قبله دعا
باریک شد اینجا سخن دم می‌نگنجد در دهن
من مغلطه خواهم زدن این جا روا باشد دغا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eli74
عقب
بالا پایین