به نام خدا

اسپم ندهید

موضوع از عنوان مشخصه؛ شروع کنید ^^
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را این قطره‌های اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می‌پوساند آهن را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی

عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: crocodile
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما

مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از گلوي خود بريدن وقت حاجت همت است

ورنه هر كس وقت سيري پيش سگ نان افكند

رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما

مولانا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...

سهراب_سپهری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی...

سهراب_سپهری
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ
نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
امروز که آفتاب دارم در چنگ
فرخی_سیستانی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
از پاي فتاده سرنگون بايد رفت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشتهٔ زنار دو صد خرقه بسوخت
دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت
شیخ بهایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم
وحشی_بافقی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم
وحشی_بافقی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم
بسیار درین بادیه شوریده برفتیم
بسیار درین واقعه مردانه چرخیدیم
گه نعرهزنان معتکف صومعه بودیم
گه رقصکنان گوشهٔ خمار گزیدیم
کردیم همه کار ولی هیچ نکردیم
دیدیم همه چیز ولی هیچ ندیدیم
عطار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین