- نوشتهها
- 254
- پسندها
- 698
- امتیازها
- 93
از آن چشمی که میداند زبانِ بیزبانی را
نکویان یاد میگیرند طرزِ نکتهدانی را
نکویان یاد میگیرند طرزِ نکتهدانی را
نزنم نمک به زخمی که همیشگیست ، باریتماشای رخش، در دیده خوابی بود، پنداری
که من تا چشم وا کردم شد از پیش نظر پنهان
من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شدنزنم نمک به زخمی که همیشگیست ، باری
که نه خسته ی نخستین ... نه خرابِ آخرینم
دل زنده به امید است و جهان زنده به دلای سحرخیزتر از صبح بیَفشان مویت
که نسیم از دَم گیسوی تو جان می گیرد