تمام در طلب وصل و وصل می‌طلبیم
اگر یکیم و اگر صد که احتیاج یکیست
 
‍ تو عاقلانه‌ترین شکل ممکن عشقی
صبور و ساده و آرام و مهربان و فهیم
 
می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت
کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد
 
دلگرمیِ شب از قدمِ روشن ماه است
چون عشق که بی روی خوشش عمر تباه است
 
تماشای رخش، در دیده خوابی بود، پنداری
که من تا چشم وا کردم شد از پیش نظر پنهان
 
تا دل نشودعاشق دیوانه نمی گردد

تانگذرد از تن جان جانانه نمی گردد
 
عقب
بالا پایین