دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس

من بی‌تو دست از این سر و سامان کشیده‌ام
 
من ترک مهر اینان در خود نمی‌شناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان
 
ای موافق‌صورت‌ومعنی که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوش‌تر خوی را
 
آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز می‌بینم که در عالم پدیدار آمده‌ست
 
مپرس: کز غم هجران چه بر سر تو رسید؟
مرا که نیست سر، از دردسر چه می‌پرسی
 
عقب
بالا پایین