ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

شرح جمال حور ز رویت روایتی
 
یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم تو را
من چه میکردم به عالم گر نمیدیدم تو را
 
اگر فردا همین باشد ؛ که ما امروز می‌بینیم
بیا این لحظه را خوش باش ، فردا هرچه بادا باد
 
تا ظن نبری که از غمانت رستم

یا بی تو صبور گشتم و بنشستم

من شربت عشق تو چنان خوردستم

کز روز ازل تا به ابد سرمستم
 
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
 
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
من آن اختر با مهر به راهت بودم
که به یاد تو مهری در دل نهاده بودم

من آن اختر پر شوق دیروز با تو
قدم نهادم در راه رهایی از یاد تو
 
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم
 
مرحمت بگذاشتی، تیغ جفا برداشتی
آن محبت ها کجا شد؟ این ستمگاری چه بود؟
 
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در آن ظلمت شب جام حیاتم دادند
 
عقب
بالا پایین