تنم که خسته میشه میخوابم ولی جدیدن روحم دیگه خسته نمیشه مستقیم میره تو کما و هی دوباره احیا میکنمش و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره این روند ادامه پیدا میکنه چون من انقدر ضعیفم که نمیتونم با مرگم این تن خسته رو راحت کنم. این آدم از تکرار نتونستن برای کشتن خودش خسته است و هیچ راه حلی نداره.خیلی رنگا
خسته میشی چکار میکنی خستگیت در ره؟
پس پاسخ سوالت هیچی هست. من هیچ کاری نمیتونم بکنم.
همین سوال