در حال تایپ رمان تاج و تیغ | نویسنده نگین

ماه پیشونی

تدوینگر آزمایشی
طـراح
گرافیست
نویسنده نوقلـم
مقام‌دار آزمایشی
فرشته زمینی
پرسنل کافه‌نـادری
نوشته‌ها
نوشته‌ها
268
پسندها
پسندها
1,144
امتیازها
امتیازها
133
سکه
282
رمان: تاج و تیغ
ژانر: جنایی عاشقانه
ناظر: @تاجِرِ غَمتاجِرِ غَم عضو تأیید شده است.
خلاصه: او یک قدم می‌آید و من هزار قدم به عقب برمی‌گردم.
او می‌داند که زندگی‌ام را خراب کرده است و حالا باز برمیگردد تا ویرانه‌ام کند.
ولی این را نمی‌داند که من تغییر کرده‌ام من شب‌ها را به خون آغشته می‌کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
داستان برگرفته از واقعیت نمی‌باشد و تمامی مکان‌ها و شخصیت‌ها برگرفته از ذهن نویسنده می‌باشد.

عصبی و کلافه شبکه اخبار را دنبال می‌کردم؛ از شدت اعصبانیت پوزخندی کنج ل*ب‌هایم شکل گرفت، با شتاب از جایم بلند شدم و به سمت آشپزخانه قدم برداشتم، لیوانی پر از آب کردم و یک نفس سر کشیدم.
نمی‌دانستم چطور این گندی که به زندگیم زده شد را جمع کنم فقط می‌دانستم باید سایه اون مردک را از زندگیم به کل خط بزنم، موبایلم را از روی میز برداشتم و شماره آرین را گرفتم.
با خوردن بوق پنجم صدای خواب‌آلودش از گوشی پخش شد:
- اتفاقی افتاده؟
عصبی فریاد زدم:
- مردک به زندگیم گند زدی میگی اتفاقی افتاده؟
صدای هراسون و ترسیده‌اش روحم را جفا داد:
  • چ...چی‌شده؟
  • اگه یکم به جای اینکه به فکر خوش‌گذرونی‌هات باشی، اخبار و ببینی متوجه میشی!
صدایش هنوز هم ترسیده به نظر می‌آمد.
- چی شده مگه؟ میشه به من توضیح بدید؟
نفس عمیقی کشیدم:
- ارتباط‌مون تموم شد؛ از این به بعد راه من و تو جداست، بهتره دیگه دور منو خط بکشی.
گویا اعصبانیت من به او هم سرایت کرد؛ با اعصبانیت فریاد زد:
  • چی داری شر و ور میگی؟ قشنگ تعریف کن بفهمم منه خاک‌ بر سر چی کار کردم؟
  • پلیس‌ها مدارک زیادی ازت جور کردن و به زودی قراره به خونه رویاهات یعنی زندان منتقل بشی، لوازمات و جمع کن.
بعد از اینکه حرف‌هایم را گفتم تلفن را قطع کردم که بلافاصله پیامکی به گوشیم ارسال شد که از طرف آرین بود.
« اگه قراره پشتمو خالی کنی منم خوب بلدم تو رو به خاک سیاه بشونمت، فکر کنم یادت رفته دستم کلی چک‌ و سفته داری»

وارد اتاق سیاه شدم.
به تابلوی مشکی رنگ روبه‌رویم خیره شدم، کمان را از داخل کمد برداشتم و تیری داخلش جای دادم و درست تیر را به پیشانی تصویر آن مردک زدم، کسی که مرا بی‌رحم و سنگدل کرد.
من ملکه شب‌های خونین هستم؛ کسی که شب‌هایش را با خون تمام می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین