دلنوشته مادر جان | سارا مرتضوی

۹

میگن بوی محرم میاد؟
محرم مگه بو داره؟ بوش چیه؟
تلخ یا شیرین؟
گرم یا سرد؟
به نظرم محرم صدا داره...
صدای تبل و زنجیر...
صدای آه و اشک و گریه...
صدای شکستن دل...
اما برای من.‌‌‌‌..
محرم صدای عشق می‌ده...
صدای گریه‌ی حسینم که محرمی کرد تا آخر عمرم قلبمو...
یا حسین، مراقب حسینم باش که نامتو روش گذاشتم تا عشقت تو قلبش مهر و موم شه
 
۱۰

نگاهت که می‌کنم، حظ می‌برم و شکر می‌کنم از بودنت در کنارم، با تمام شیطنت‌هایت، با تمام کنجکاوی‌هایت مادر جان.
برای من تو مثل فرشته‌ای، یک فرشته که از آسمان آمد و نجات داد دوران روزمرگی را.
 
۱۱

می‌گفتن بچه زود بزرگ می‌شود؛ اما من می‌گویم، این زمان است که با سرعت در گذر است و سختی‌ها و مشکلات و بدوبدوها نمی‌گذارد بزرگ‌شدنت را ببینم.
 
۱۲

قربان انرژی‌ات مادر جان!
مردها از سینه‌خیز رفتن در سربازی شاکی‌اند؛ اما تو چنان وجب به وجب خانه را سینه‌خیز می‌روی که من فکر می‌کنم کار بس راحت و آسان است.
 
آخرین ویرایش:
۱۳

اینگونه که بی‌حال روی تخت افتاده‌ای و به من نگاه می‌کنی، دلم ریش‌ریش می‌شود، چه شده مادر جان؟
ای کاش زبانت برای من قابل فهم بود، آنوقت پیچیدن‌هایت برایم معنی می‌شد.
 
۱۴

مادر جان! ریش‌ریش شد دلم وقتی درد داری و من نمی‌فهمم. بخواب عروسکم، سپس جسمت التیام میابد.
 
۱۵

در پنج ماه اول زندگی نوزاد نمی‌داند که مادرش یک انسان دیگر است ولی مادر جان!
مادرت تا آخر عمر با تو، در کنار تو و همراه توست.
 
۱۶

روزی در سن چهار سالگی همراه مادرم در روضه امام حسین (ع) بودم.
دختر تپلویی پیش چشم من نشسته بود و مادرش لقمه‌لقمه در دهانش می‌گذاشت.
آن روز مادرم دلش شکست...
من که تجربه‌ی اول او بودم با حسرت و با شکم گشنه به آن دختر نگاه می‌کردم و مادرم دلش برای دردانه‌اش سوخت.
آری مادر جان!
این خاطره‌ی غم‌انگیز مادر بزرگت به من آموخت که همیشه برای تو خوراکی و وسیله‌ی بازی به همراه داشته باشم آنقدر که هم تو سرگرم باشی و هم اگر بچه‌ی دیگری اطرافت باشد سرگرم و سیر شود تا دلی نشکند.
 
۱۷

قربان صدایت مادر جان!
چه همنوایی می‌کنی با جمعیتی یا صاحب‌الزمان گویان دست به آسمان برده‌اند.
 
۱۸

ساعت سه صبح انقدر تکون‌تکون خوردی که مادرت رو راهی بیمارستان کردی.
پدرت گفت: نامش رد بگذاریم علی اما من گفتم، پسرم داره در سحرگاه محرم بدنیا میاد.
نامت رو مادرت گذاشت حسین مادر جان.
یا حسین! ای یاورِ بی‌یاور، پسرم رو بهت سپردم.
 
عقب
بالا پایین