زمانی که هیچکس صبحها بیدارت نمیکند و زمانی که هیچکس شبها برای تو صبر نمیکند
و زمانی که میتوانی هرکاری میخواهی انجام دهی، چه صدایش میکنی؟ آزادی یا تنهایی؟
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ!
یعنی اگر گلولهای به سمتم شلیک شود
سرم را هم خم نخواهم کرد.
یعنی اگر برای بریدن این رگ
تیغ در خانه نباشد
تا مغازه هم نخواهم رفت.
گاهی فکر میکنم که چه چیزی باعث نگه داشتن آدمای گذشته زندگی مون که نه با انها آینده ای داریم و نه می خوایم آینده ای داشته باشیم میشه می بینم جوابش یه کلمه است: خشم... خشم از دروغ هایی که شنیدیم، خشم از تخریب سیاستمدارانه و پا شکنی ها و زیراب زنی ها و ... گاهی شاید تصور کنیم کسی رو خیلی دوست داریم ولی عمیق که نگاه می کنیم می بینیم نه این دوست داشتن نیست بلکه از اون آدم خشمگینیم ..خشم بابت کارهایی که در حقمون انجام دادن و انتظارش نداشتیم این ادم بهمون آسیب برسونه، بهمون دروغ بگه، فریبکار باشه و...
+
ولی من دیگه حتی ازت خشمگینم نیستم چون بیشتر از این ازت انتظار ندارم...