شعر وصف حال خودت از زبان شعر

ای آسمان پر ابر در این سرزمین هرگز مبار
تمام آب باران هایت غمم را نمیشوید، هرگز مبار
تمام باران‌هایت قطره ایی از اشکهایم نیست، هرگز مبار
 
دلم رنج عجيبي مي برد از دوري ات ، اما
نجابت مي کند مانند بانو هاي ايراني ...

تحمل کردن اين راز از من زن نمي سازد !
که روزي خسته خواهد شد دل از اندوه طولاني

غمت را مي خورد هر شب دل نازک تر از شيشه
تو سنگي را نمي خواهي کنار شيشه بنشاني !!
 
غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم
غمم آنست که ترسم کنی آزاد مرا
 
باز هم شب شد و این فکرِ تو درگیرم کرد
از خودم خسته ام و از زنـدگی ، سیرم کرد

من و هرلحظه به فکرِتو نشستن تاصبح
من و این ساعت واین ثانیه ها پیرم کرد

معنیِ سـاده ی احساسِ مـرا، درک نکرد
و چـه آسوده و بی واهمـه، تفسیرم کرد

در خـودم گم شده ام یک نفر انگار از من
مثـلِ صـدهـا شدنِ آینـه، تصویـرم کرد

بغلم کن کـه در این شعر خودم را نکُشم
بغلم کن کـه زمین، جای تـو زنجیرم کرد
 
اگر می پرسی از حالم ، دقیقا مثل بیروت است

لبم آواز می‌خواند..دلم انبار باروت است
 
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد
تو را در این سخن، انکارِ کارِ ما نرسد

اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند
کسی به حُسن و ملاحت به یارِ ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرمِ راز
به یارِ یک جهت حق‌گزارِ ما نرسد

دلا ز رنجِ حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطرِ امیدوارِ ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرحِ قصهٔ او
به سمعِ پادشهِ کام‌گارِ ما نرسد

۲ خرداد ۰۴ ✓
 
ای که در عشق بتان لاف صبوری می زنی
صبر کن، تا زین حکایت چند گاهی بگذرد

نگذرد، گر سالها باشم به راهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آن دم چو ماهی بگذرد

با وجود آنکه آتش زد مرا در جان و دل
دل نمی خواهد که سویش دود آهی بگذرد
 
«از خانه که می‌آیی
یک دستمال سفید
پاکتی سیگار،گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار زیاد است.»
 
درکدام رویا وبیداری دنبال توباشم
سرگشته وحیرانم میدانم نمی آیی
10خرداد1404
15:21دقیقه
 
آرزوی منی وندارمت
شاید دربهشت نظرکنم روی ماهت را


15
خرداد1404
ساعت 11:05دقیقه قبل ازظهر
💖تقدیم الماس زندگیم مامان زهرا💖
 
هر جانور که باشد، بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم؛ از خود کجا گریزم؟
 
مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم ..

-وحشی بافقی

۱۵ خرداد ۰۴
روز عرفه
 
عقب
بالا پایین