- Oct
- 360
- 115
- 63
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیستنی حدیث راه پر خون میکند
قصه های عشق مجنون میکند
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیستنی حدیث راه پر خون میکند
قصه های عشق مجنون میکند
تویی ان گوهر پاکیزه ک در عالم قدسدود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناختتویی ان گوهر پاکیزه ک در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
من نگویم ک مرا از قفس ازاد کنیدکوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردمن نگویم ک مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده ب باغی و دلم شاد کنید
دل میرود ز دستم صصاحب دلان خدا رادلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیستدل میرود ز دستم صصاحب دلان خدا را
دردا ک راز پنهان خواهد شد اشکارا
تا گنج غمت در دل دیوانه مقیم استاندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
توابر در او کش که به جزخصمِ قمر نیست
تا کی غم آن خورم که دارم یا نهتا گنج غمت در دل دیوانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بودتا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه