- نوشتهها
- 254
- پسندها
- 698
- امتیازها
- 93
شبیه شیشه عطری که باز مانده درش
بجز خیال تو چیزی نشد نگه دارم …
بجز خیال تو چیزی نشد نگه دارم …
مائیم و کنج خلوت و سودای عشق یارشبیه شیشه عطری که باز مانده درش
بجز خیال تو چیزی نشد نگه دارم …
دردل عاشق چه میجویی نشان غیریاررد شدی از بین ما دیوانگان و مدتیست
بحثمان این است: آهو بود یا طاووس بود؟
نیم جانی چه بود تا ندهد دوست به دوستنامه ای از ما به سوی یار برد و برنگشت
دانه چین مهر او شد ،کفتر ما را ببین
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمنه گزیرست مـرا از تو نه امکان گریز
چاره صبرست که هم دردی و هم درمانی
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوتیار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
دل پیش تو و دیده به جای دگرستمساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راهنشین، بادهٔ مستانه زدند
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ستدل پیش تو و دیده به جای دگرستم
تا خصم نداند که تو را مینگرستم
در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلتمي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرادر دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوستتو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرا
من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني
شمع شبهای سیه بودی و لبخندزنانتا چه کردیم دگر باره که شیرین ل*ب دوست
به سخن باز نمیباشد و چشم از نازش
من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی
بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش