بابام یه دونه کتاب داره شاید از بچگیم شونصد بار تا حالا خونده باشتش. منم همهش مسخره میکردم میگفتم این تو چیه هی تو میخونی.صرفا برای راه افتادن بحث
تا حالا شده با یه کتاب حال نکنین ولی اونقدر پربار باشه که تا آخر بخونینش؟
طفلک بچم تازه داشت نطق میکرد حال کنیمعجیبه بخدا
من آخراش دلم میخواست هر چی وینستون مینوشت لوله کنم بکنم تو حلقش از بس خسته شده بودم ازش
لابد بیگانه هم نه ولی تهوع آره؟![]()
خیلی باحال و عامی و روون بودنه صرفا بخاطر این
کلا رو مخم بود قلمش
نثر جدی رو ترجیح میدم
من همین حسو نسبت به دختری که رهایش کردی دارم متاسفانهبابام یه دونه کتاب داره شاید از بچگیم شونصد بار تا حالا خونده باشتش. منم همهش مسخره میکردم میگفتم این تو چیه هی تو میخونی.
یه روز نشستم خوندمش، با اینکه بیشتر محتواش تجربیات افراد بود ولی جملههای تاثیر گذاری توش داشت که واقعا خوندنش رو برام لذت بخش کرد.
اسمش «زندگی را سخت نگیر بود»
تو راههسفارش من نرسید؟!![]()
یدونه دیگه هم بودمن همین حسو نسبت به دختری که رهایش کردی دارم متاسفانه![]()