می‌برد غم ره به سر‌وقتِ دلِ ما بی‌دلیل
ابرِ نیسان می‌شناسد خانه‌خواهِ خویش را
 
سایه ام چون سرو بر دوش گلستان بار نیست
در جهان آب و گل، آزاده ای چون من کجاست
 
ترکیب گز و مسقطی و شیره و سوهان
ل*ب های تو سوغاتی استان جدیدیست
تا چند ز اشک بر رخم رنگ آید
مینای حیات به که بر سنگ آید

با خلق زمانه، زندگانی امروز
در زیر یک آسمان مرا ننگ آید
 
دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق
ویرانه فیض می برد از ماه بیشتر
 
عقب
بالا پایین