زان یار دلنوازم شکریست با شکایتوه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
+ طره
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایتوه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
+ طره
تو همانن جرعه آبی که نشد وقت سحرزان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
دل میرود ز دستم صاحب دلان خداراتو همانن جرعه آبی که نشد وقت سحر
بزنم لـب به تو و زود اذان را گفتند :hee_hee:
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیختدل میرود ز دستم صاحب دلان خدارا
دردا ک راز پنهان خواهد شد آشکارا
دولت عشق بین که چون از سر فقرو افتخارآه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مسـت که با مردم هشیار چه کرد
دولت عشق بین که چون از سر فقرو افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
آسمان بار امانت نتوانست کشیدوقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را
دیونهتر از من چه کسی هست؟ کجاست؟آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام منه دیوانه زدندeriodico: :naughty::naughty::naughty::naughty:
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرمدیونهتر از من چه کسی هست؟ کجاست؟
یک عاشقِ اینگونه از این دست کجاست؟
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم