مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

mahya.zed · 1/18/24

Riot گفت:
دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما
هر کسی را دوست دارم
زود شوهر می کند

در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

RMwN · 1/18/24

ناصرالدین سلطان گفت:
در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

من که تا صبح
دعا گوی تو هستم همه شب
چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا

mahya.zed · 1/18/24

Riot گفت:
من که تا صبح
دعا گوی تو هستم همه شب
چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا

ای که برداشتی از شانه موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری

RMwN · 1/18/24

ناصرالدین سلطان گفت:
ای که برداشتی از شانه موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری

یکی می پرسد
غمت از چیست ؟
ملال انگیز چهره ات از دوری کیست ؟
برایش از ته دل می نویسم
برای آنکه باید باشد و نیست

mahya.zed · 1/18/24

Riot گفت:
یکی می پرسد
غمت از چیست ؟
ملال انگیز چهره ات از دوری کیست ؟
برایش از ته دل می نویسم
برای آنکه باید باشد و نیست

تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن

RMwN · 1/18/24

ناصرالدین سلطان گفت:
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن

نمی گویی و می سوزی
نمی جویی و می خواهی
به باطن تشنه ی عشق و به ظاهر غرق حاشایی

mahya.zed · 1/18/24

Riot گفت:
نمی گویی و می سوزی
نمی جویی و می خواهی
به باطن تشنه ی عشق و به ظاهر غرق حاشایی

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش

RMwN · 1/18/24

ناصرالدین سلطان گفت:
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش

شب از فراقت در فغان
روز از غمت در زاری ام
دارم عجب روز و شبی
آن خواب و این بیداری ام

mahya.zed · 1/18/24

Riot گفت:
شب از فراقت در فغان
روز از غمت در زاری ام
دارم عجب روز و شبی
آن خواب و این بیداری ام

من و اين شعر تكرارى
شروع شب به بيدارى
تو و عطرى كه جا مونده
تمامِ شب خود آزارى

RMwN · 1/18/24

ناصرالدین سلطان گفت:
من و اين شعر تكرارى
شروع شب به بيدارى
تو و عطرى كه جا مونده
تمامِ شب خود آزارى

یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است