یک نفـس،دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری را
دگری به تو نماند
تو به دیگری نمانی ...
بـا مـن بمـان تـا زنـدگی، رویـا شــود
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک نفـس،دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری را
دگری به تو نماند
تو به دیگری نمانی ...
درد خود را به که گویم، که درین شهر شلوغدل از من برد و روی از من نهان کرد / بیخیال "د" -___
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگاردرد خود را به که گویم، که درین شهر شلوغ
هرکه رد شد ز برم، داغ دلم افزون کرد
روح نا آرامِ من را،دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
در دلم، مهرِ سخنهای تو افتاده ولیتو همان جرعهء آبی که نشد وقت سحر
بزنم ل*ب به تو و زود اذان را گفتند €.€
من بی تو در غریب ترین شهر عالممدر دلم، مهرِ سخنهای تو افتاده ولی
من به دستان تو، بیش از سخنت محتاجم
یادم نمیکنی و ز یادم نمیروی،من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟ / منتظر بودم میم بیفته اینو بگم...
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقلیادم نمیکنی و ز یادم نمیروی،
یادت بخیر، یارِ فراموشکارِ من | نیست و نابود فقط با ی...