من زمین خورده ی عشق تو شدم اما تو،درد بي عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
در هوای دگری، پرسه زنان میرقصی
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من زمین خورده ی عشق تو شدم اما تو،درد بي عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
در دلم، مهرِ سخنهای تو افتاده ولییاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیدهء ما شاد نکرد
یار مردان خدا باش که در کشتی نوحمن که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی ...
من آن گلبرگ مغرورم ک میمیرم ز بی آبیای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند روزی ست که هر شب به تو می اندیشم
مجنون به نصیحتِ دلم آمده است!من آن گلبرگ مغرورم ک میمیرم ز بی آبی
ولی با منت و خاری پی شبنم نمیگردم
من بی تو در غریب ترین شهر عالمممجنون به نصیحتِ دلم آمده است!
بنگر به کُجا رسیده دیوانگی ام ...
یاد آن جلوه ی مستانه کی از دل برود؟من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟