آینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتممن از طعم دوبیتیهای باران خوردہ لبریزم
کنار اشکهایم میشود آویخت دریا را !
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمیی نیست
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتممن از طعم دوبیتیهای باران خوردہ لبریزم
کنار اشکهایم میشود آویخت دریا را !
تا نگاهم بکنی،آینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمیی نیست
تو غم انگیزترین،تا تو نگاه می کنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
من راه تو را بسته،یک روز می ایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
مگذار که گیسوی تو در باد بیفتدمرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرمای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست