آخرین ویرایش توسط مدیر:
سخت میخواهم که در آغو*ش تنگ آرم تو را

هرچقدر افشرده ای دل را، بیفشارم تو را ...
ای که از خوبی خود بی خبری
به خدا خوب تر از خوب تر از خوب تری!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یکبار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر یار دگر بار دگر نه
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من ان نرود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری را

دگری به تو نماند
تو به دیگری نمانی
یک روز می ایی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین مس*ت و خمارت نیستم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو پری زاده ندانم ز کجا می آیی

که آدمیزاد نباشد
به چنین زیبایی
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
نازنینا تو چرا بی خبر از ما شده ای؟
دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین