مردمان در من و حیرانی من ، حیراننددردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
من در آنکس که تو را بیند
و حیران نشود حیرانم
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مردمان در من و حیرانی من ، حیراننددردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
یک ذهنم و صد خیالِ مشغول به تومن همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی
یا ربمن همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی
من برای سرودن از مردمآمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
مرگ من چه اتفاق قشنگی خواهد شدآمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
دوست دارم نزنی شانه و هی گیر کنددلبران گر دلبری زینسان کنند
تشنگان را رخنه در ایمان کنند