اطلاعیه [درخواست] نشر آثار نویسندگان در صفحه اصلی سایت

[~Horzad]

https://forum.cafewriters.xyz/threads/40044/

بعد از اتمام مراحل لازم، روی سایت نشر داده بشه.
با تشکر.

 

[DyvaDyva عضو تأیید شده است.]

https://forum.cafewriters.xyz/threads/40044/

بعد از اتمام مراحل لازم، روی سایت نشر داده بشه.
با تشکر.

با درخواست شما موافقت شد
اثر شما پس اتمام مراحل اجرایی بر روی سایت اصلی قرار خواهد گرفت ​

 

[دختر عقرب.]

نوشته در موضوع 'رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه' https://forum.cafewriters.xyz/threads/40903/post-344848

درخواست نشر

 

[DyvaDyva عضو تأیید شده است.]

نوشته در موضوع 'رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه' https://forum.cafewriters.xyz/threads/40903/post-344848

درخواست نشر

✓ اتمام اثر خود حتما در تاپیک اعلام اتمام آثار تالار رمان ارسال کنید

با درخواست شما موافقت شد
اثر شما پس از اتمام مراحل اجرایی بر روی سایت اصلی قرار خواهد گرفت ​

 

[Arjmand]

سلام درخواست نشر

https://forum.cafewriters.xyz/threads/41697/

 

[DyvaDyva عضو تأیید شده است.]

سلام درخواست نشر

https://forum.cafewriters.xyz/threads/41697/

با درخواست شما موافقت شد
رمان شما پس از اتمام مراحل اجرایی بصورت فروشی بر روی سایت اصلی قرار خواهد گرفت​

 

[GemmaGemma عضو تأیید شده است.]

سلام درخواست نشر

https://forum.cafewriters.xyz/threads/40638/

 

[ZeinabHdm]

سلام درخواست نشر

اتمام یافته موضوع 'داستان کوتاه راز گل سرخ ا زینب هادی مقدم'

7/22/24

عنوان: داستان کوتاه « راز گل سرخ »
نویسنده: زینب هادی مقدم
ژانر: فانتزی
ناظر: @جغد برفی
جلد:


خلاصه:
ترس، تردید، تشویش، تقابل، ترجیح؟! کدام یک در لحظه‌ای تصمیمات را در هم می‌شکند یا تصمیمی جدید را منجر خواهد شد؟! گاه با عنصر تردید راه به سوی کمال بریده خواهد شد و گاه با تشویش توأم با ترس راه به سوی موفقیت طی خواهد شد؛ چه کسی می‌تواند با جنگ و تقابل، پرده ترس و تردید را کنار زده و کاشف راز خفته یک گل سرخ باشد؟

مقدمه:
گرفتاری بچه‌های مدرسه در دام جنگل؛...

• ZeinabHdm
• پاسخ‌ها: 12
• تالار: داستان‌های کوتاه

• 

 

[سارابهار]

سلام و درووود♡
درخواست نشر رمان اِل تایلر

حرفه ای نوشته در موضوع 'رمان اِل تایلر | سارابهار'

9/14/25

نوری روشن آسمان را فرا گرفته است و صدای جیک‌جیک گنجشک‌های لابه‌لای شاخ و برگ درختان گوش‌هایم را نوازش می‌کند. از جایم بلند می‌شوم و به سمت کول می‌روم تا بیدارش کنم؛ اما پیش از آن‌، نیروانا خمیازه کشان از روی تکه سنگی که ساعاتی رویش خوابیده بود، به پایین می‌غلتد و صدای آخ گفتنش آن‌چنان بلند می‌پیچد که کول سریع مانند بحران زده‌ها سرجایش سیخ می‌نشیند و با لحنی لرزان می‌پرسد:
- چی‌شد؟ کجا رو زدن؟
زوزه باد پوست صورتم را نوازش می‌کند و بی توجه به سؤال کول، چشمانم را لحظه‌ای می‌بندم.
سکوتم را که می‌بیند دوباره می‌پرسد:
- رفتن؟!
نیروانا درحالی‌که هنوز روی زمین ولو مانده است از او می‌پرسید:
- کیا...

• سارابهار

•