در حال تایپ رمان نبض نامیرا | دلارام

دلارامـــ!

مدیر آزمایشی تالار سرگرمی + مترجم آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
ناظر اثـر
مقام‌دار آزمایشی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
196
پسندها
پسندها
496
امتیازها
امتیازها
63
سکه
203
«بسمه رب قلم»
نام اثر: نبض نامیرا
نویسنده: دلارام
ژانر: عاشقانه، پلیسی
ناظر: @blue lady
خلاصه:
در کوچه‌های ساکت یک خانه‌ی بی‌پناه،
"یهدا" با خاطره‌هایی زندگی می‌کند که بیشتر از هر فریادی، او را زخمی کرده‌اند.
سکوتش، فریاد نگفته‌ی سال‌هاست...
و نگاهش، آینه‌ی دلی که خیلی وقت است گریه نمی‌کند.
اسیر در خانه‌ای با دیوارهای آلوده به اجبار،
او روزی را نمی‌شناسد که بی‌درد گذشته باشد—
تا صدایی از گذشته‌اش، آرام و بی‌ادعا، دوباره در دلش طنین بیندازد.
اما نجات، همیشه آغاز روشنی نیست.
رازی در دل شب پنهان شده،
و حقیقتی که با روشن شدنش،
همه‌چیز ممکن است فروبپاشد… یا دوباره شکوفه بزند.
و این‌بار، قصه از همان‌جایی آغاز می‌شود که کسی هنوز جرات نجات خودش را نداشت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
مقدمه:
برخی رنج‌ها را نمی‌توان فریاد زد؛
نه از آن‌رو که بی‌رمق‌اند، بلکه چون واژه‌ای برای بیان‌شان زاده نشده است.
من یکی از آن رنج‌ها را زیسته‌ام...
نه قهرمان این روایت‌ام و نه اسیر بی‌چاره‌اش،
من تنها دختری‌ام که آموخت چگونه در دلِ خاموشی،
خود را بشنود؛
وقتی جهان، گوش‌هایش را بسته بود.
این خانه،
با دیوارهایی که بوی سال‌ها سکوت را در خود دارند،
شاهدی‌ست بر من…
نه از سر دلسوزی،
که از عادت به شنیدن بی‌پاسخ‌ترین نجواها.
من به نداشتن‌ها خو گرفته‌ام،
به آمدن‌هایی که هرگز برای ماندن نبودند،
و به دستانی که پیش از آنکه گرمی دهند،
رها می‌کردند.
با این‌همه،
در ژرفای هر زخم، جرقه‌ای آرام نفس می‌کشد؛
نه امیدی آشکار،
اما خاموش نیز نه.
و این قصه،
روایت همان جرقه‌ است؛
روایت دختری که در پسِ سال‌ها خاموشی،
تصمیم گرفت از دلِ ویرانه‌ی خویش برخیزد،
و بی‌هیاهو،
خود را از نو بخواند…
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین