در حال تایپ رمان آژمان | گروه ششم مسابقه

دیـوادیـوا عضو تأیید شده است.

مدیر ارشد دپارتمان کتاب + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر رسـمی تالار
منتقد ادبی
مـدرس
مترجم
مشاور
کپیـست
داور آکادمی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,450
پسندها
پسندها
8,564
امتیازها
امتیازها
503
سکه
2,269
نام اثر: آژمان
ژانر: جنایی، عاشقانه
نام نویسنده: تیام رستا، دلارام
@دلارامـــ! @Tiam.R
ناظر: @Blu moon
خلاصه:
سال‌ها در پی فراموشی خود بود. اما با برگشتن او نه تنها خاطراتش، بلکه تاریکی وجودش هم زنده شده بود.
پرونده‌هایی گم‌شده، صداهایی که شب‌ها در سرش زمزمه میشد، و مردی که گذشته‌اش را پنهان می‌کرد…
آن مرد کیست؟
مردی که او نمی‌توانست حسش کند!
مردی که مانند روح بی‌صدا و مانند یک مرده سرد است!
قدرتش نه موهبت بود، نه نفرین؛ بلکه تنها راهش برای زنده ماندن.
صداهایی مبهم از اعماق ذهنش!
او قادر بود ذهن‌ها را بخواند اما ذهن او....
ذهن او خاموش بود و همین تبدیل شده بود به بزرگنرین هراسش.
هر چه پیش رفت، رازهایی که شنید، از واقعیت فاصله گرفتند:
قاتل با ذهنش حرف می‌زد؛ اما نمی‌شد فهمید... کدام صدا، مال قاتل بود و کدام، مال خودش!

• رمان مسابقه هفتاد روز رمان نویسی گروهی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png


نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
مقدمه:
همه‌ چیز از یک نگاه شروع شد.
نه عاشقانه بود، نه اتفاقی؛ اما چیزی در عمق آن نگاه آرامشش را به تاراج برد.
دلش بی‌اجازه لرزید برای مردی که نه گذشته‌اش روشن بود، نه آینده‌ای امن داشت.
با او بودن، شبیه راه رفتن روی لبه‌ی تیغ بود؛
نه می‌توانست عقب برود، نه جرات جلو رفتن داشت.
در هر مکثش رازی نهفته بود. در هر جمله‌اش زخمی پنهان.
و با این‌که همه‌ چیز در ذهنش فریاد می‌زد: «فرار کن! ». دلش فقط یک چیز می‌خواست: «بمان... ».
در شهری که سکوت بیش از صدای آژیرها معنا دارد و حقیقت پشت سایه‌ها پنهان شده هیچ‌چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست.
خیابان‌های بی‌صدا رازهایی را با خود حمل می‌کنند
و آدم‌ها با صورت‌هایی آشنا و نگاهی غریبه درون بازیی زندگی می‌کنند که قوانینش مدام تغییر می‌کند.
در این جهان عشق ممکن است تنها نور باشد یا همان چیزی که تو را به سوی تاریکی می‌کشد.
چند جسد با لبخندهای محو و زخم‌هایی شبیه به هم، در پرونده‌ای خاموش مانده‌اند.
و تنها سرنخی که پلیس دارد دختری است که به‌ جای سؤال پرسیدن، انگار پاسخ‌ها را از پیش می‌دانَد.
اما گاهی دانستن حقیقت همان‌قدر خطرناک است که عاشق شدنِ بی‌دلیل است.
و این‌ بار شاید عشق راه نجات نباشد؛ شاید آغاز قتل بعدی باشد.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین