ما به دنیا آمدیم
اما به ما، "دنیا" نیامد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو بر کرانه ی عالم
درون خویش به یغما فتاده ای
که «ز این هزار هزاران
یکی نگفت که بر شانه ات چه می گذرد»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زیادت را
که دزدیدند؛
کمت را آرزو کردم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بعد از هر شعر
چنان آرام می شوم
که گویی
به این دنیا
پا نگذاشته و
تورا هرگز ندیده ام ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شاید روزی اگر می آمدی
شعر هایم دیگر
حس دلتنگی نداشت
شاید این بغض فروخورده
دیگر از باران
تمنای هم آوازی نداشت
شاید روزی اگر می آمدی
زندگی دیگر
روز های تکراری نداشت
دیگر از فردا
طلوع صبح
رنگ تنهایی نداشت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دست هات را
که باز کنی،
به هیچ جا بند نیستم،
سقوط می کنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گفته بودی،
که برایت چیزی بنویسم
چیزی نمی نویسم
چشم هایم را که بــخوانی
برای ســـــــــــال ها از تو نوشتن کافی ــست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بعـضــــــــــــــــــیهـ ـــــا
آنقدر ساده عزیز می شوند
که حتی فکر نبودنشان هم
تمام نفسهایت را
به شماره می اندازد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اینجـــآ زَمیـــن اَســـتــ
رَســمــِ آدمهــآیَشــ عَجیــبــ اَســتــ
اینجــآ گـُـم کــه بِشـَـوی
بـِـه جــآی اینــکه دُنبــآلتــ بِگـَـردَند فرآموشـَـتــ می کُننـَـد
عآشـِـق کــه بِشـَـوی بــه جــآی اینــکه دَرکــَتــ کُنــند مُتَهَمَــتــ می کُننــَد
فَرهَنــگــِ لُغــتــِ اینجــآ چیــزی از عِشــــــق و اِحســــــآس وغــُــــرور سـَـرَش نِمی شـَـوَد
زیــآد کــه خــوبــ بآشــی زیــآدی می شـَـوی زیــآد کــه دَمِ دَســتــ بآشــی تِکــــــرآری می شـَـوی
زیــآد کــه بِخَنــدی بَرچَســبـِـ دیوآنـِـگی میخـُـوری
و زیــآد کــه اَشــکــ بِریــزی... عآشــِــــقی..
اینجــآ بآیــد فـَـقـَــــــط ...
بــرآی دیگــرآن نَـفــَــــس بِکِشــی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می نویسم اما . . .
خسته از تکرارها ،
از در و دیوارها ،
و در این بغض و سکوت
سرنوشت قلبم
به اسیری ماند . . .
و خودش می داند ،
نغمه مرغ سحر
شعرتو می خواند
می نویسم اما ....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین