من سر لانهی کافکا خط به خط داشتم عذاب میکشیدمپر از بار بود ( اونم از نوع خوکش )![]()
نه حال نکنم میگم بعدا میخونم و اون بعدا میشه هیچ وقت
زندگی تراز بخدادیگه وقتی دوست ندارم کلا رها میکنم![]()
آها الان یادم اومد من توی خوندن قلعه حیوانات هم اعصابم همین جوری خرد شده بود و فقط دلم میخواست برسم تهش و بذارمش توی لیست خونده شدههامن سر لانهی کافکا خط به خط داشتم عذاب میکشیدمحتی خود متنو ذهن شخصیت اصلیه هم رومخ بود
طرف یه وسواس اعصاب خوردکن داشت داشتم روانی میشدم
ولی تا خط آخر خوندم