مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

سمانه · 6/12/25

!!AMINKHAN!! گفت:
ای فلک پیرم درآمد تا که فهماندی به من
خرجِ بیش اندازه‌ی مهر و محبت ابلهی است

تن من

قایق لنگر زده در طوفان است

خودم اینجا،

دل من پیش تو سرگردان است

Farzane · 6/12/25

تاب بیماری ندارم بیش ازینها، ای فلک
یا نسیم روح پرور، یا سموم جان گداز

مردم چشم هلالی پاک می بازد نظر
رو متاب، ای نازنین، از مردمان پاکباز

Saya · 6/12/25

ز همه خلق رمیدم ز همه باز رهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را

×| مولانا

Farzane · 6/12/25

آخر، ای آهوی مشکین، چه خطا رفت که تو
با همه انس گرفتی و رمیدی از ما؟

حیف باشد که چو گل بر کف هر خار نهی
دامنی را، که به صد ناز کشیدی از ما

مرهم · 6/12/25

آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد

Farzane · 6/12/25

دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که: روز وصال چیست؟

!!AMINKHAN!! · 6/12/25

تو عـاشق و من بـر تو وُعشـق تو گرفتار
زیبایی دنیا بـه وفا کردن و عشـق است

Farzane · 6/12/25

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

!!AMINKHAN!! · 6/12/25

هیچ میدانی چرا جان را نثارت میکنم؟
تا یقین گردد تو را می‌خواهم از جان بیشتر

مرهم · 6/12/25

روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبند

مَظهَرَش آینهٔ طلعتِ درویشان است