ای فلک پیرم درآمد تا که فهماندی به من
خرجِ بیش اندازه‌ی مهر و محبت ابلهی است
تن من

قایق لنگر زده در طوفان است

خودم اینجا،

دل من پیش تو سرگردان است
 
تاب بیماری ندارم بیش ازینها، ای فلک
یا نسیم روح پرور، یا سموم جان گداز

مردم چشم هلالی پاک می بازد نظر
رو متاب، ای نازنین، از مردمان پاکباز
 
آخر، ای آهوی مشکین، چه خطا رفت که تو
با همه انس گرفتی و رمیدی از ما؟

حیف باشد که چو گل بر کف هر خار نهی
دامنی را، که به صد ناز کشیدی از ما
 
آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که: روز وصال چیست؟
 

تو عـاشق و من بـر تو وُعشـق تو گرفتار

زیبایی دنیا بـه وفا کردن و عشـق است
 
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
 
هیچ میدانی چرا جان را نثارت میکنم؟
تا یقین گردد تو را می‌خواهم از جان بیشتر
 
روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبند

مَظهَرَش آینهٔ طلعتِ درویشان است
 
عقب
بالا پایین