تا کی بکنج صبر جگر خون کند کسی؟
امکان صبر نیست، دگر چون کند کسی؟

جان را اگر بمهر تو از دل برون کند
از جان چگونه مهر تو بیرون کند کسی
 
در خانه غم بودن از همت دون باشد
و اندر دل دون‌همت اسرار تو چون باشد؟!


بر هر چه همی‌ لرزی، می‌دان که همان ارزی
زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد
 


دوْرانِ جهان بی مِی و ساقی هیچ است
بی زمزمه‌ی نایِ عراقی هیچ است


هر چند در احوال جهان می‌نگرم
حاصل همه عشرتست و باقی هیچ است
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
تلخ شد کام هلالی، بتمنای لبت
تا بکی زهر توان خورد بیاد شکری
 
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی‌ست
تنها سرِ مویی ز سرِ موی تو دورم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی ترا
هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز
 
زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست
گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست
 
تا کی آن چاه ذقن را نگرم با ل*ب خشک؟
این همه تشنه مرا بر ل*ب چه نتوان داشت

دیده بر بستم و نومید نشستم، چه کنم؟
بیش ازین دیده بامید بره نتوان داشت
 
عقب
بالا پایین