یادم معطر میشود وقتی که یادت میکنم

ای یاد تو مستانگی هشیار مگذارم مرا
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست

ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
 
تو نبین ساکت و آرام نشستم کنجی
حرف ناگفته زیاد است ولی مَحرم نیست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
امروز نشد نام و نشان دل من گم
تا بود دل گم شده، بی نام و نشان بود

دی بود گمان کز غمت امروز بمیرم
امروز یقینست مرا هر چه گمان بود
 
دور ازو جانم بلب، روزم بشب نزدیک شد
الله الله! چون کنم از دست دوری؟ چون کنم

من که دلتنگم، هلالی، بی رخ گلرنگ دوست
خوشدلی از دیدن گلهای سوری چون کنم
 
مخوان به جلوه گه ناز خود رقیبان را
همین بس است که، ای نازنین، تو باشی و من
 
عقب
بالا پایین