‍ نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همـواره با دیوانگی پیوند هاست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سر زلف لیلی‌ست که دیوانه شد
 
دل که با صد رشته ی جادو نمی گیرد قرار

تاری از گیسوی او آرید و زنجیرش کنید.
 
در سینه پنهانت کنم چون گهر، پرورده‌ را
آن شهدِ نابی کز شکرستان آورده را

ناز دار گلم دیوانه‌وار دورت پرده می‌کشم
تا نیاید مگسی لقمه کنند حلورده را
 
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند

در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
 
ای تو امان هر بلا ،ما همه در امان تو

جان همه خوش است در،
سایه لطف جان تو
 
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند​
 
وای از آن لحظه که با یاد نگاهی ناگاه
وسط خنده به چشمان کسی نَم برسد...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
دلا، رفت آنکه: وصل دلستانی داشتم روزی
نشاید زنده بود اکنون که: جانی داشتم روزی

ز من پرسید شرح قصه یعقوب و یوسف را
که پیر عشقم و عشق جوانی داشتم روزی
 
یارِ عاشق را به روز سخت می‌باید شناخت
ور‌ نه در ایامِ دیگر مدعی بسیار هست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Farzane
عقب
بالا پایین