تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفتیک بار به اصرار تو،
عاشق شدم ای دل
این بار اگر اصرار کنی،
وای به حالت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفتیک بار به اصرار تو،
عاشق شدم ای دل
این بار اگر اصرار کنی،
وای به حالت
تنگ است دلمتصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکردتنگ است دلم
قوت فریاد کجایی؟
در تیره شب هجر تو جانم به ل*ب آمدیاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیدههء ما شاد نکرد
دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشیدر تیره شب هجر تو جانم به ل*ب آمد
یک دم بیا با عاشقاندنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشی
باز هم در فکر سوی دیگری
آوخ چه آونگی!
وفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدمیک دم بیا با عاشقان
دستی بچرخان و برو
چرخی بزن ، مستی نما،
دل را بشوران و برو | احتمالا آخرش قاطی نشده؟!
من گوهری عزیز تر از دل نداشتموفا نکردی و کردم خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم / هر چی فکر کردم یادم نیومد...
من از عطش وصل به پرپر زدن افتممن گوهری عزیز تر از دل نداشتم
کان را به نقد عشق گروگان گذاشتم | از خودت بود؟
دل من پیش کسی هست،من از عطش وصل به پرپر زدن افتم
او با دگری خسرو و شیرین شده باشد / فاضل نظری؛ شعرهای من... آبروریزی ادبیات پارسی...