تحمل میکنم با زخم، چون مرهم نمیبینمای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تحمل میکنم با زخم، چون مرهم نمیبینمای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا در این دیده در آیید و ببینید خدارامن اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی ان درود عاقبت کار که کشت
این که یک روز مهندس برود در پی شعرتجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا در این دیده در آیید و ببینید خدارا
صفای اصفهانی
دل که میگیرد نمیگوید کجا باید گریستاین که یک روز مهندس برود در پی شعر
سر و سریست که با موی پریشان دارد
دستِ من گیر،دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
ما آنچه خوانده ایم فراموش کرده ایمما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم