- نمیفهمم چرا یا چطور؟!
سپس انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد، دفترچه را روبه روی لنز دوربین گرفت و چند نمودار را نشون داد و گفت:
- موردی بود که هیچجا ثبت نشده. این اتفاق درست در آخرین ساعتهای چرخهی رشد برای هزارپای ماده افتاد، بهنظر میرسه هزارپای مادر، بعد از رهاسازی لاروها، خودش رو به ترکیبی از آنزیمها و مواد تغذیهای تبدیل کرد.
آدام با تعجب پرسید:
- صبر کن، چی؟ یعنی خودش رو خوراک بچههاش کرد؟
آرورا تصویر را نگهداشت، تصویر روی چهرهی ملتهب آلیشیا ثابت ماند.
الیاس با صدای آهسته در جواب آدام گفت:
- رفتاری شبیه به مرگ زایشی، بعضی گونهها چنین کاری میکنن.
آرورا با صدای مکانیکیاش به میان آمد:
این پدیده، بهنوعی شبیه رفتاریست که در زیستشناسی به آن زایش تکباره یا "سمِلپاریتی" میگویند؛ یعنی ارگانیسم فقط یکبار تولیدمثل میکند و بلافاصله بعد از آن، میمیرد. مانند بعضی هشتپاها یا حشرات….
آدام با نگاهی متعجب گفت:
- خب چرا یه موجود زنده باید خودش رو نابود کنه، اون هم با ارادهی خودش؟!
تصویر آلیشیا ادامه پیدا کرد. صدایش حالا جدیتر بود. نفس عمیقی کشید، دفترچه را روی میز کوبید و گفت:
- اما اینجا کاملاً آگاهانه بود. نه فقط یک فرایند بیولوژیکی؛ انگار مادر خودش رو آگاهانه به منبع تغذیهی فرزندانش تبدیل کرد.
ناگهان نگاه آلیشا برقی زد و روی صورتش لبخندی محو نقش بست و ادامه داد:
- این صحنه ضبط نشده. اما اگه این الگو در چرخهی بعدی هم تکرار بشه، امیدوارم که بتونیم مسیر ژنتیکی مشابهی رو در سلولهای انسانی بررسی کنیم.
آدام خشکش زد، دور دهانش را پاک کرد و گفت:
- صبر کن؛ میخواست این و روی آدمها امتحان کنه؟!
الیاس زیر ل*ب انگار که هیچ چیز تازه یا عجیبی نشنیده گفت:
- شاید به امید اینکه یه نسل حاضر باشه برای نسل بعدش بمیره. مادرم آدم عجیبی بود.
الیوت با حرکت دستهایش چیزی گفت و آرورا آن را به آرامی ترجمه کرد:
- یا برای محافظت از یک نفر.
سپس انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد، دفترچه را روبه روی لنز دوربین گرفت و چند نمودار را نشون داد و گفت:
- موردی بود که هیچجا ثبت نشده. این اتفاق درست در آخرین ساعتهای چرخهی رشد برای هزارپای ماده افتاد، بهنظر میرسه هزارپای مادر، بعد از رهاسازی لاروها، خودش رو به ترکیبی از آنزیمها و مواد تغذیهای تبدیل کرد.
آدام با تعجب پرسید:
- صبر کن، چی؟ یعنی خودش رو خوراک بچههاش کرد؟
آرورا تصویر را نگهداشت، تصویر روی چهرهی ملتهب آلیشیا ثابت ماند.
الیاس با صدای آهسته در جواب آدام گفت:
- رفتاری شبیه به مرگ زایشی، بعضی گونهها چنین کاری میکنن.
آرورا با صدای مکانیکیاش به میان آمد:
این پدیده، بهنوعی شبیه رفتاریست که در زیستشناسی به آن زایش تکباره یا "سمِلپاریتی" میگویند؛ یعنی ارگانیسم فقط یکبار تولیدمثل میکند و بلافاصله بعد از آن، میمیرد. مانند بعضی هشتپاها یا حشرات….
آدام با نگاهی متعجب گفت:
- خب چرا یه موجود زنده باید خودش رو نابود کنه، اون هم با ارادهی خودش؟!
تصویر آلیشیا ادامه پیدا کرد. صدایش حالا جدیتر بود. نفس عمیقی کشید، دفترچه را روی میز کوبید و گفت:
- اما اینجا کاملاً آگاهانه بود. نه فقط یک فرایند بیولوژیکی؛ انگار مادر خودش رو آگاهانه به منبع تغذیهی فرزندانش تبدیل کرد.
ناگهان نگاه آلیشا برقی زد و روی صورتش لبخندی محو نقش بست و ادامه داد:
- این صحنه ضبط نشده. اما اگه این الگو در چرخهی بعدی هم تکرار بشه، امیدوارم که بتونیم مسیر ژنتیکی مشابهی رو در سلولهای انسانی بررسی کنیم.
آدام خشکش زد، دور دهانش را پاک کرد و گفت:
- صبر کن؛ میخواست این و روی آدمها امتحان کنه؟!
الیاس زیر ل*ب انگار که هیچ چیز تازه یا عجیبی نشنیده گفت:
- شاید به امید اینکه یه نسل حاضر باشه برای نسل بعدش بمیره. مادرم آدم عجیبی بود.
الیوت با حرکت دستهایش چیزی گفت و آرورا آن را به آرامی ترجمه کرد:
- یا برای محافظت از یک نفر.
آخرین ویرایش: