همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

اوه، میشه بدونم چرا؟
ببین کلا چه تو سبک سمبولیسم چه تمثیل اگه پیامت رو خیلی فریاد بزنی یا نمادها خیلی تابلو باشن شعاری میشه
اون ظرافته خیلی مهمه
کافکا استادشه جدی
 
احتمالا از دگم خوشت میاد:))
حتی مدتی قبل سمفونی مردگان رو خوندم
خیلی گیج کننده بود برام، اما تا جایی می‌تونست گیج کننده باشه که نخوای با عمق حواست بخونی!
سبک خوبی داشت، اون سبک «حسی» یه سبک مجزا از مابقی داستان‌هاست که کار هرکسی نیست. یعنی حسی نوشتن، خیلی سخته. فکرش رو کن... نویسنده هر لحظه که هرجا رو دوست داشت می‌نوشت!
یعنی از نوجوانی، می‌رفت به پیری، از پیری شخصیت می‌رفت به کودکی و...
هرجا، حسش اون رو می‌طلبید، می‌رفت و مینوشت
 
ببین کلا چه تو سبک سمبولیسم چه تمثیل اگه پیامت رو خیلی فریاد بزنی یا نمادها خیلی تابلو باشن شعاری میشه
اون ظرافته خیلی مهمه
کافکا استادشه جدی
قبول دارم
 
توی کانالت برشی از دگم رو خوندم، در این سبکه؟
ببین اینطوریه که مثلا طرف داره از خاطرات بچگیش و جنس احساساتش میگه بعد یهو میگه من اعداد تعریف‌نشده رو دوست دارم یا صفحه‌ی بعد یهو میگه من شیرعسلم=))
 
ببین اینطوریه که مثلا طرف داره از خاطرات بچگیش و جنس احساساتش میگه بعد یهو میگه من اعداد تعریف‌نشده رو دوست دارم یا صفحه‌ی بعد یهو میگه من شیرعسلم=))
واقعا این نوع سبک نوشتن خیلی هنر و استعداد می‌خواد
که در مجموع یه طوری بهم ربطش بدی
عاشق این سبکم
سمفونی مردگان تجربه شیرینی بود
 
من خودم توی ادوارد به شدت دچارش بودم البته
بنظرم برمیگرده به توصیفات پویا و ایستا
باید قلم رو از حالت شعارگونه خارج کنی
و مابین خطوط، حلش کنی
که شعاری نشه و داستان پیش بره
 
گاهی اوقات اگه آزاد بذاریش خود به خود ربط پیدا می‌کنه
تقریبا مثل اون چیزی که من بهش میگفتم حسن طنزیل:))
البته معروفی استاد منه
واقعا این نوع سبک نوشتن خیلی هنر و استعداد می‌خواد
که در مجموع یه طوری بهم ربطش بدی
عاشق این سبکم
سمفونی مردگان تجربه شیرینی بود
 
گاهی اوقات اگه آزاد بذاریش خود به خود ربط پیدا می‌کنه
تقریبا مثل اون چیزی که من بهش میگفتم حسن طنزیل:))
البته معروفی استاد منه
درسته
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 64)
عقب
بالا پایین